زمانی که بشر بر روی زمین اسکان یافت ، قبل از تولد هر حرفه ای معمار و معماری متولد شد زیرا بشر برای یافتن و یا خلق مکان مناسب برای زندگی تلاش خویش را آغاز نمود ، و این تلاشها تا به امروز ادامه دارد هر چند که در طول زمان این تلاشها متکامل گردیده ولیکن تمامی این تلاشها با یک هدف به پیش می رود و آن هم رسیدن به هدف غایی معماری، که خلق و محافظت از مکان است. مکان میتواند به عنوان شناسه سازماندهی فضایی درک شود و فرم ساخته شده ، و معنای آن با زبان معماری که شامل نیازها ، نوع جهان بینی یا سنت است نشان داده شود ، معماری تنها مسئله چگونه و چه نیست ، بلکه مسئله کی و کجا نیز هست.
بنابراین، مسئله نهایی ما این است که معماری در خلق مکانهای رضایتبخش برای شیوهای جدید و به روز زندگی باید به سرچشمههایی رجوع کند که در زبانهای متفاوت فرم مشترکاند، معماری پیش از آنکه چیزی را نمایش دهد شیوههای متفاوت هستی بین زمین و آسمان را مجسم میکند. البته تمام چیزها با زمین و آسمان رابطه دارند، و این رابطه بخشی از جهان آنهاست، در معماری این جنبه اهمیت اساسی مییابد، یا به بیان دیگر، آثار معماری، نوع جهان بینی وآنچه را که ما «مکانمندی» جهان مینامیم نشان میدهند. این نکته مسلماً خصیصه اصلی هر اثر معماری است که فضایی عرضه کند که امکان میدهد زندگی «اتفاق بیافتد». اما این فضا باید با فرمهای ساخته شده در کار مشخص باشد تا بتوان گفت مکان است، یعنی زندگی میتواند در آن «رخ دهد». زمانی که چیزی اتفاق میافتد، در واقع میگوییم که زندگی توانسته است رخ دهد.ولی این رخ داد چگونه رخ می دهد ؟همانگونه که گفته شد به مرور زمان شیوه های جدید زندگی، تجدد نظری ،تعبیرها وتفسیرها، عملکردهای مشخص ساختمانی ونیازهای جدید بشری و بسیاری دیگر، مانند آنهایی که به مبانی نظری و اعتقادی و نوع نگرش به جهان مربوط میشدند آشکار میگشتند.
«چیزهای» جدید مسلماً برای خودشان چیزهای جالبیاند، اما تغیرات کلی در روابط میان انسان و محیط زیستی و ماورا الطبیعه که در پی این امر شکل میگیرد، مهمترند. بنابراین ما در خصوص پویایی ،ارتباط و همزمانی صحبت میکنیم. تمام این واژگان به ساختارهایی وابسته به فضا و زمان اشاره دارند و به نظر میرسد که تازگی جهان اساساً باید در شرایط چنینی درک شود.
یعنی به طور ضمنی میگوییم که خیلی بیمعنی است که درباره زندگی از یک سو و مکان از سوی دیگر صحبت کنیم. مکان جزء مکمل حیات بشری است، و این فرصت مناسبی برای معماری است تا مکانهایی عرضه کند که مناسب زندگی انسان باشد.
معماری باید در جهان آزاد صورت پذیرد جهان آزاد بدان معنا نیست که تمام مکانهای خاص لزوماً هویتشان را از دست بدهند و جملگی شبیه به هم شوند. جهان آزاد، جهان ارتباطات و تغییرات است، و مستلزم نوعی گونهگونی است. به بیان دیگر، زندگی ضرورتاً با خصوصیات محلی رابطه دارد، و تجسم هر نوع جهان باید تجلی این خصوصیات را با نیاز و تکنولوژی روزدر بر گیردو اینکه معماری میتواند ریشه در محل داشته باشد و با زمان به جلو گام بردارد یعنی می توان بر فراگیر و به روز بودن آن و جنبه های محلی موقعیت تأکید داشت،در واقع می توان رشد سنت جدید را در معماری از ابتدای تاریخ تا کنون مشاهده کرد،معماری همگام با زمان.
معماری را باید با مناسبات خود معماری درک کرد. البته این بدین معنی نیست که معماری را رشتهای «مجزا و خود مختار» برشمریم. معماری به مثابه نوعی هنر، به زندگی تعلق دارد.
معماری همیشه و در همه حال همگام با زمان با توجه به نیازها و نوع جهان بینی که نسبت به زمان تعریف می شوند و هیچ یک بر دیگری مقدم نیست و در تعارض با یکدیگر نیز نمی باشند به پیش رفته است هدف آن نیز عبارت است از فراهم آوردن مکانهایی که زندگی بتواند در آن به راحتی و با آسایش «به وقوع پیوندد». مکان، مجموعهای از منابع یا احیاناً ظرفی خنثی وبیطرف نیست؛ بلکه درواقع محیطی است عینی و ملموس که نوعی نظم و منش و ویژگی را برای برآوردن نیازها در خود دارد.
در نهایت می توان گفت معماری در هر زمان با نگرشی از جهان نو و نیاز انسان برای جهتگیری و تعیین هویت در آن، آغاز گردیده و ادامه دارد. معماری به طور کلی این نیاز را از طریق سازماندهی فضایی و بیان صوری، برآورده میسازد. اهمیت بنیادین این مفاهیم، مدتها پیش تشخیص داده شد لیکن تا امروز متاسفانه هیچگاه بحث شایسته و درخوری در مورد آن صورت نپذیرفته است.