همه کس، از کارشناس و متخصص گرفته تا شهروند ساده و عادی، از وضعیت نا
به سامان شهرهایمان ناراضی اند، عناصر ناهمگون و ناهنجار گوناگونی در کنار
هم به اغتشاشات محیط دامن می زنند. یکی از مهم ترین این عناصر، که به ندرت
به صورتی آشکار با آن توجه می شود، رنگ است. رنگ بر خلاف فرم، حجم، نما و
یا کف سازی، در لایه ای پنهان قرار دارد و بسیاری از ما هنگام طراحی یک
فضا، شهر
یا حتی بنا، کم تر به تأثیرات روانی آن می اندیشیم. در آیین نامه ها و
ضوابط طراحی هم کم تر به مقوله ی رنگ پرداخته می شود. انتخاب رنگِ بناها و
عناصر فضاهای شهری اغلب به سلیقه ی پیمانکار، صاحب ملک، مأمور خرید و یا
اجناس موجود در بازار و حتی تصادف یا اتفاق واگذار می شود.
این موضوع به تازگی حتی عناصری از شهر
را نیز که قاعدتاً دارای شناسه های رنگیِ خاص و استاندارد هستند، در بر می
گیرد. از جمله این هاست شیرهای قرمز آتش نشانی که هر قطعه ی آن ها را به
رنگی درآورده اند، و یا جداول خیابان و صندوق های پُست که هر روز رنگ جدیدی
به خود می گیرند.
از سوی دیگر، بر خلاف گذشته که افراد سعی در فروتنی و
درون گرایی داشتند و این موضوع در سادگی و بی پیرایه بودنِ نمای بناهایشان
(چه از دید طرح و انتخاب مصالح، و چه رنگ آمیزی) دیده می شد، امروزه همه
به دنبال تشخیص و تفاخر بیش تر هستند. استفاده ی فراوان از رنگ ها تند و
متفاوت در پروفیل درها و پنجره ها تا شیشه های رفلکس با رنگ های تند و خیره
کننده برای تک تک ما ملموس و آشنایند. این رنگ ها بر سر درگمی فرد در فضا
می افزایند، چرا که هر رنگ دارای پیام و دارای بار معنایی خاصی ست. زمانی
که بدون توجه به معانی نهفته در رنگ ها از آن ها استفاده شود، محیط به
مکانی ناراحت کننده و ناخوشایند برای فرد بدل می گردد.
رنگ که خود عنصری هویتی و عاملی برای تقویت خوانایی ست، امروزه چنان در تمام شهرها و محله
ها به صورت تصادفی و سلیقه ای به کار گرفته می شود که بخش های تازه ساخت
شهری کویری و یا شهری در حاشیه ی دریای مازندران، تفاوت چندانی با شهر تهران ندارد. این اغتشاش و بی نظمی و بی هویتی در همه جا یکسان است و تنها از همین جنبه می توان میان شهرهایمان تجانس و تشابه یافت!
این در حالی ست که در هر شهر، بسته به اقلیم، مصالح بومی، فناوری و منابع
تأمین مصالح و سلیقه ها و فرهنگ افراد، رنگ نماها، در و پنجره ها، مبلمان
شهری، کف سازی، سقف و بام بناها و اصولاً تمامی عناصر شهری به رنگ های خاصی
محدود می شود که به نوعی شناسنامه ی رنگی آن شهر به شمار می آید. از کنار
هم گذاشتن این نمونه های رنگی می توان پالت رنگی شهر را تهیه کرد. رنگ های
پالت رنگی شهر مطلوب در دامنه ای مشخص و هماهنگ قرار دارند و اکثراً دارای
تناسبات رنگی با یکدیگرند.
زمانی که این پالت رنگی تعداد نامحدود و
نامشخصی رنگ را که بی هدف و از جاهای مختلف در کنار هم جمع شده اند در بر
می گیرند، مانند شهرهای ما و به ویژه در بخش هایی که به تازگی ساخته شده
اند، به سرعت می توان این اغتشاش و بی نظمی را تشخیص داد و برای اصلاح و
بهبود و هدایت نظام رنگی شهر اقدام کرد.
رنگ یکی از عناصر است که در
کنار نور، بافت، فرم و شکل بر ادراک بصری افراد از محیط تأثیر مستقیم می
گذارد؛ اما در عین حال شاید بیش از هر مقوله ی دیگری در طراحی، با آن به
صورت تصادفی برخورد می شود.
رنگ ها دارای وزن ادراکی اند: رنگ های روشن
سبک ترند و رنگ های تیره سنگین تر. رنگ سیاه در این مورد استثناست و خالی
بودن را القا می کند. رنگ های متفاوت القا کننده ی مسافت و فاصله نیز
هستند. رنگ های گرم نزدیک تر حس می شوند و فضا را تنگ تر می کنند، در حالی
که رنگ های سرد دورترند و فضا را وسیع تر نشان می دهند. در ضمن باید توجه
داشت که چگونگی در کنار هم قرار گرفتن رنگ ها و نقش ها زمینه نیز به این
ابعاد تأثیر می گذارند.
ادراک رنگی در مجموع به سه عامل بستگی دارد:
۱- شرایط و محیطی که رنگ در آن دیده می شود.
۲- خصوصیات سطح جسم منعکس کننده، مانند بافت و توانایی آن برای جذب یا انعکاس نور.
۳- توانایی فرد برای ادراک رنگ ها.
روان شناسان مطالعات فراوانی روی تأثیر رنگ و نور بر ادراک ما و فضا و
زمان انجام داده اند. همگان از تأثیر رنگ بر حس وزن (سبکی و سنگینی)، دما
(گرمی و سردی)، فاصله (دوری و نزدیکی) و ابعاد (بزرگی و کوچکی) آگاه اند.
حتی مقیاس زمان نیز در فضاهای دارای رنگ های مختلف، متفاوت است. برای مثال،
شنوندگان سخنرانی در یک سالن آبی رنگ، آن را طولانی و کسل کننده می یابند؛
در حالی که همان سخنرانی در یک سالن سرخ رنگ، هیجان انگیز و کوتاه تر
ارزیابی می گردد (پورتر و میکلیدس، ۱۹۷۶، ص ۱۴).
مجموع این عوامل باعث
می شود تا صرف نظر از دیگر عوامل محیطی و خصوصیات فضایی، دو فضای یکسان با
ترکیبات رنگی مختلف، تأثیرات کاملاً متفاوتی را بر ادراک انسان بگذارند.
رنگ قرمز شدیداً بر دستگاه عصبی تأثیر می گذارد و موجب افزایش فشار خون
ضرباهنگ تنفس و ضربان قلب می شود. این در حالی ست که رنگ آبی تأثیر کاملاً
برعکس دارد. یکی از بررسی هایی که در نروژ انجام گرفت، مشخص ساخت که مردم
در اتاق آبی رنگ درجه ی حرارت ترموستات دستگاه حرارتی خود را چهار برابر
بالاتر از اتاقی قرمز با همان درجه ی حرارت تنظیم می کنند (پروتر ومیکلدیس،
۱۹۷۶، ص ۱۴).
مطالعه ای که در موسسه ی هنرهای معاصر در لندن
انجام گرفت، نشان داد که خاصیت محرک بودن رنگ زرد چنان زیاد است که می
تواند منجر به ویرانگری (وندالیسم)، به خصوص در کودکان، شود. در یک
نمایشگاه اسباب بازی در اتاق هایی با رنگ های مختلف، وسایل موجود در اتاق
زرد همه شکسته و خراب شده بودند. (پورتر و میکلیدس، ۱۹۷۶، ص ۱۴ و ۱۵).
رنگ و نور
افزون
بر تأثیراتی که نور در ساعات مختلف روز و با کیفیات متفاوت خود بر روی رنگ
ها می گذارد، می توان از ترکیب خاصیت نور با رنگ استفاده کرد. بارزترین
مثال این کاربرد، در شیشه های رنگی و یا صفحات شفاف رنگی است که ضمن عبور
دادن نور از خود، رنگ آن را تغییر می دهند و تأثیرات خاصی در فضای پشت خود
ایجاد می کنند. اصولاً بدون نور، مفهوم رنگ از دست می رود. همه ی ما می
توانیم مثال هایی از تفاوت حال و هوای رنگی شهرهای آفتابی را با شهرهای
ابری و مه آلود به خاطر آوریم. در یک شهر آلوده و دود آلود رنگ ها کدر و
مرده به نظر می رسند. بر عکس، در شهری ییلاقی و آفتابی، رنگ ها درخشش و
شفافیتِ فراوانی دارند.
می باید در این میان به معانی نمادینِ رنگ ها
در هر فرهنگ و پیش زمینه های ذهنیِ آن نیز توجه کرد. گاهی اوقات رنگ های
خاصی نشانه هایی آشنا و یا یادآور زمان و مکان خاصی در ذهن افراد هستند.
طراحان باید هنگام تعیین مشخصات فضای طراحی شده ی خود، تمامی این عوامل را
در تعیین پالت رنگی محل در نظر بگیرند.
هر چند امروزه با افزایش
ارتباطات کدهای رنگیِ ملل به هم نزدیک تر شده و بسیاری از رنگ ها به همراه
نمادهای خاص خود به صورت بین المللی پذیرفته شده اند، همچنان می باید به
بار فرهنگی رنگ ها در محیط نیز توجه کرد.
کاربرد رنگ در شهر
حفظ
و تقویت خوانایی و هویت در شهر و در تک تک فضاهای آن همواره از مهم ترین
اهدافی است که مستقل از نوع فضا یا محل شهر یا فضا، می باید مورد نظر طراح و
مدیر شهری قرار گیرد. ابزارهای زیادی برای رسیدن به این هدف وجود دارند که
توجه به هر یک از آن ها می تواند ما را به نتیجه ی مورد نظر برساند. رنگ
یکی از مهم ترین عناصری است که می تواند به سادگی و با هزینه ای کم تر از
ساخت و ساز برای تعریف فضاها، در ایجاد خوانایی و حس وحدت و خلق حس مکان به
ما کمک کند.
از عمده ترینِ این اهداف، دستیابی به هویت و چشم انداز و
دورنمای تعیین شده ی شهر است. بررسی سابقه ی رنگی شهر، یا به عبارت دقیق
تر،پالت رنگی آن، به ما کمک می کند تا بتوانیم آن را حفظ کنیم و یا برای هر
شهر پالت رنگی خاصی تعریف کنیم که عناصر تشکیل دهنده ی آن همان واژگان
رنگی یا در واقع انواع رنگ هایی باشند که در ترکیب با هم چهره ی رنگی
فضاهای شهری را تعریف می کنند.
حتی اکنون که شهرهای ما به شدت دچار
اغتشاش و بی هویتی رنگی شده اند، با نام بردن شهرهای خاص، طیف های رنگی
مشخص در ذهن همه ی ما زنده می شود. این همان توقع و انتظاری است که ما از
هویت و نقش آن شهر داریم و طراح می باید در جهت تقویت آن تلاش کند. در
بسیاری موارد، پالت رنگی در یک شهر چنان طی سال ها مورد استفاده قرار گرفته
که خود به نشانه و نمادی قوی تبدیل شده است. بسیاری از شهرها، روستاها و
مناطق طی سال ها سنت های رنگی خاص خود را به دست آورده اند.
حتی محله
ها و بخش های مختلف شهرها نیز می توانند حال و هوای رنگی متفاوتی داشته
باشند. برای مثال، بخش های حومه ای شهر با بخش صنعتی یا بخش اداری و مرکزی
یا بافت تاریخی، هر یک دارای کدهای رنگی متفاوتی است. این کد به فردی که در
سطح شهر حرکت می کند، اعلام می کند که وارد حوزه های متفاوتی شده است.
به این ترتیب، می بینیم که خوانایی محله
ها به صورت طبیعی با رنگ آن ها مرتبط است عناصر سیمای شهر را می توان با
کدهای رنگیِ خاص و متمایزی برای افراد تشخیص پذیر ساخت. برای مثال، سطح
بیرونی سبز جنگل ها، باغ ها و مزارع، یا مرز آبی رنگ رودها و دریاها به
سرعت خود را از محیط مجاورشان متمایز می کنند.
تراکم رنگ ها در گره های
فعالیتی یا تقاطع ها و میدان ها، به دلیل افزایش فعالیت ها و وقایع در آن
ها، باعث می شود تا فرد پیاده با نزدیک شدن به آن ها متوجه ورود به حوزه ی
فعالیتی متفاوت شود. البته تراکم رنگ در تقاطع ها همواره مناسب نیست و به
مورد بستگی دارد. شهروندان از فضاها یا مکان های مختلف شهر توقعات متفاوتی
دارند. برخی می باید سرزنده و شاد باشند، و برخی نیز آرام و متین.
استفاده از رنگ برای طراحان شهری تنها به موارد پیش گفته محدود نمی شود؛
ایجاد حس وحدت در عین وجود تنوع با کمک رنگ در کنار دیگر عوامل، نیاز هر
فضا یا شهر است. شخص نیاز دارد تا ضمن قدم زدن یا حرکت در سطح شهر، تداوم
پیوستگی را حس کند. زمانی که هر بخش بدون ارتباط با بخش دیگر باشد، شخص
احساس گم شدگی، سردرگمی و کلافگی می کند. او حتی ممکن است از دلیل انزجار و
سرخوردگی خود اطلاع نداشته باشد. او به صورت ناخودآگاه به حضور در فضایی
شهری که به او حس آرامش و نظم و هماهنگی ندهد، تمایل ندارد. چهره ی خاکستری
و یکنواخت بسیاری از شهرها نیز موجب افسردگی و دل مُردگی افراد در فضاها
می شود.
فقدان تنوع و سر زندگی، ناخواسته مانع حضور افراد در فضاها و
مشارکت آن ها در زندگی مدنی است. با توجه به این مطلب، ایجاد تنوع و خلق
شادی و نشاط در فضاهای مناسب به صورتی حساب شده و اندیشیده با کمک رنگ، به
راحتی ممکن است. بارزترین نمونه ی آن خیابان های تجاری و فضاهای بازی
کودکان است که تنوع رنگی آن ها به منظور خلق فضاهایی شادی، به امری بدیهی
بدیل شده است. حتی مناسبت های خاص نیز یادآور تنوع رنگی متفاوت از سایر
اوقات سال هستند. مراسم شادی و جشن و سرور در ذهن همه مترادف با رنگ آمیزی
متنوع ومتفاوت در روز و شب است.
رنگ و زمان
رنگ ها برای تشخیص
اوقات مختلف، وقایع و مراسم و حتی ساعات مختلف روز نیز کمک بزرگی به شمار
می آیند. همین جا می توان به ارتباط تنگاتنگ رنگ با زمان اشاره کرد. این
مساله ای است که حتی غالباً بهترین طراحان نیز آن را مورد توجه قرار نمی
دهند. همان طور که در ابتدا اشاره شد، روان شناسان دریافته اند که رنگ های
متفاوت یک فضا دریافت مدت زمان حضور در فضا را برای افراد تغییر می دهند؛
اما این تنها بخشی از ماجراست. بدیهی ترین ارتباط رنگ با زمان، تغییر نور –
و در نتیجه رنگ – در ساعات مختلف روز، در فصول مختلف و در آب و هواهای
متفاوت است. یعنی تغییر شدت نور، زاویه ی تابش خورشدی وجود سایه و آفتاب و
مانند این ها در کیفیت رنگ ها تأثیر می گذارند و به صورت ناخودآگاه به فرد
در تشخیص زمان کمک می کنند و در واقع شخص با رنگ های مختلف، جهت یابی زمانی
خود را انجام می دهد. حتی افراد در شهرهای مختلف کدهای رنگی متفاوتی برای
زمان دارند.
ناآگاهی طراح نسبت به این مساله، سردرگمی وحس ناراحتی را
در افراد به وجود می آورد. طبیعت در بسیاری موارد بهترین الگو برای ترکیب
رنگ هاست. اما در شهرهای مدرن و امروزی ما، مردم عناصر طبیعی حضوری کم تر
می یابند و آسمان، بناها، کف خیابان ها و جز این ها پیوسته به خاکستری و
سیاه نزدیک تر می شوند. گویی تمام اوقات روزها، ماه ها و سال ها به هم شبیه
شده اند.
شخصیت رنگی و حال و هوای رنگی شهر در روز و شب کاملاً متفاوت
است. شهرهایی که دارای زندگی شب و سرزندگی در تمام ساعات شبانه روز هستند،
گاهی اوقات در شب چهره ای زیباتر دارند. تاریکی شب عیوب و آشفتگی فضا و
جداره هایش را می پوشاند و چراغ و نورهای رنگین شهر و دورنمای آن را زیبا و
دلپذیر می کند. حتی در این زمان نیز رنگ نور چراغ ها اهمیت زیادی دارند.
به همین دلیل انتخاب رنگ، نوع، شدت و میزان روشنایی نواحی مختلف در شهر می
باید با دقت زیادی انجام پذیرد و طراح و مدیر شهری به صورتی برنامه ریزی
شده و هماهنگ در مورد رنگ آمیزی فضاهای شهر در شب اقدام کند.
زمانی که
به یک شهر نگاه می کنیم، اگر برای لحظه ای بتوانیم فرم و شکل و بافت احجام
را از نظر دور کنیم، شهر را به صورت تعدادی احجام و لکه های رنگی می بینیم.
این لکه های بزرگ و کوچک، ثابت و متحرک، متغییر یا دائم هستند. در مرحله ی
نخست، مطالعه و برداشت این لکه ها در شهر و در مرحله ی دوم، کنترل و تصمیم
گیری در مورد آن ها، از مهم ترین وظایف طراح و مدیر شهری است.
معمولاً
رنگ های غالب و ثابت و بزرگ، پالت اصلی رنگی شهر را تشکیل می دهند که شامل
رنگ سقف بناها، نمای دیوارها، کف سازی مبلمان شهری، پوشش گیاهی و طبیعت
شهر است. البته وجود عناصر تبلیغاتی – از بیل بوردها و پلاکاردها گرفته تا
تبلیغات متحرک مانند اتوبوس ها و جز این ها – را نباید در هدایت هویت رنگی
شهر از نظر دور داشت.
زمینه ی کاری طراحی شهری عمدتاً بر پالت اصلی
متمرکز است؛ هر چند راهنماهایی مانند ضوابط و توصیه های رنگ آمیزی تبلیغات
محیطی، مبلمان شهری و نظایر این ها نیز مرحله ی ثانوی کار او را تشکیل می
دهند.
یکی دیگر از کاربردهای رنگ، کنترل یا پیش بینی رفتارهای شهروندان
است. برای مثال، در یک بزرگراه یا خیابان شیرانی درجه ی یک به دلیل نیاز
به بالا بودن سرعت و بزرگ مقیاس بودن فضا و جداره هایش، از لکه های رنگی
بزرگ و هدایت گر استفاده می شود. وجود لکه های ریز و متنوع با جزئیات زیاد
که توجه رانندگان را به خود جلب کند، اشتباهی است که هدف از خلق این گونه
فضاها را مخدوش می سازد. بر عکس، در یک پیاده راه که هدف در آن حضور هر چه
بیش تر پیاده و مقیاس کوچک است، توجه به جزئیات ریزتر، رنگ آمیزی متنوع و
قابلیت شناسایی بیش تر و برقراری ارتباط برای افراد آن محل مورد نظر است.
برای مثال، در اقلیم های سرد با آسمان خاکستری و تابش کم خورشید، استفاده
از رنگ های تند و زنده می تواند عناصر را راحت تر قابل شناسایی سازد و فضا
را شادتر کند، و از این طریق در روحیه ی افراد تأثیر مثبتی بگذارد و آن ها
را تشویق به حضور در فضا کند. جهت یابی افراد نیز در شرایط نامساعد آب
وهوایی، با رنگ تقویت می شود. این در حالی ست که در فضاهایی مانند یک میدان
تشریفاتی، می توان با کم کردن تنوع رنگی، حس رسمی بودن و نظم و شکوه را
القا کرد. در یک بازار یا پیاده راه نیز می توان با افزایش تنوع رنگی و استفاده از رنگ های شاد و تند به سرزندگی فضا افزود.
رنگ ها برای افراد، ناخودآگاه حکم نشانه را نیز دارند و استفاده از رنگ
های مشخص به صورت نوعی استاندارد درآمده است. علائم راهنمایی و رانندگی،
مبلمان شهری، تابلوهای راهنما و عناصر و جزئیات شهری در بسیاری موارد دارای
کدهای رنگی اند که تغییر در آن ها موجب اغتشاش پیام های بصری دریافت شده
از محیط می شود.
نکته ی مهم این است که در حیطه ی رنگ، طراح شهری حکم
نقاشی را دارد که روی بومی سه بُعدی کار می کند، که دارای مقیاسی عظیم و
همواره نیز در حال تغییر و رشد است. نظریه ی رنگ برای شهر در زمینه ی وسیع
تر کاربرد دارد و هدف آن ایجاد هماهنگی در مکان هایی ست که عاری از هماهنگی
اند.
تصمیم گیری برای کاربرد رنگ در شهر
بسیاری از مدیران و
طراحان شهری شاید در صدد اصلاح وضعیت نابه سامان رنگی شهر خود بوده اند؛
اما مساله این است که تا کنون چگونه با مقوله ی رنگ در شهر برخورد شده است.
توجه به زمینه و متن، شرایط آب و هوایی و اقلیمی، مصالح بومی و فرهنگ، نوع
فضاها و جز این ها، در تصمیم گیری طراح یا مدیر برای هدایت کاربرد رنگ در
شهر تأثیر دارد. مطالعاتی در زمینه ی تاریخچه ی رنگی برخی از شهرهای
اروپایی مانند تورین، لیون و مارسی انجام گرفته است تا راهی برای مبارزه با
«آلودگی رنگی» شهرها پیدا شود.
در سال ۱۸۰۰ م. شهر تورین ایتالیا به
سفارش «انجمن سازندگان بنا» صاحب یک نقطه ی رنگی شد. ایده ی اصلی در ابتدای
کار تقویت تشخص خیابان ها و میدان ها با کدهای رنگی خاص، در نقشه ای
هماهنگ برای کل شهر بود. یعنی رنگ های اصلی خاصی برای هر یک از این فضاها –
تحت عنوان کد رنگی – تعیین شد که تمامی افراد در آن محل خاص موظف به
استفاده از رنگ های مشخصی بودند. تمامی مسیرهای اصلی و مهم شهر با کدهای
رنگی خاص خود به میدان اصلی شهر می رسیدند. رنگ های هر خیابان برگرفته از
رنگ سنتی در شهر بود و اجرای این طرح از طریق صدور مجوز برای ساخت یا مرمت
بناها عملی شد. نیچه در اواخر قرن نوزدهم و هنری جیمز در اوایل قرن بیستم
ضمن عبور از این شهر، به طرح استثنایی رنگی شهر – که در آن زمان هنوز
پابرجا بوده – اشاره کرده و آن را ستوده اند.
یکی از افرادی که برای حل
مشکلات رنگی محیط دست به تحقیقات گسترده ای زد، ژان فیلیپ لنکو است. روشی
که او برای بررسی خصوصیات رنگی محیط به منظور ارائه ی الگوی مناسب رنگی و
راه حل های رنگی برای مشکلات محیطی پیشنهاد می کند، به شرح زیر است:
۱- تجزیه و تحلیل رنگ های اصلی ناحیه یا محل (طبیعت، گیاهان،خاک و نظایر این ها).
همه ی ما به راحتی می توانیم نقاط یا شهرهایی را به خاطر آوریم که شخصیت
رنگی خاص آن ها – که بسیاری از اوقات مهم ترین عنصر هویتی و نمادین آن محل
به شمار می آید – ناشی از رنگ خاک و محیط ان بوده است. سایر عناصر محیطی
نیز همچون نور، آسمان، آب و گیاهان اطراف محل در تعریف حال و هوای محل
تأثیر زیادی دارند.
از سوی دیگر، عواملی هم وجود دارند که به صورت غیر
مستقیم بر ادراک رنگی ما از محیط تأثیر می گذارند. از این دست است اقلیم
محل یا شیب و توپوگرافی زمین که می تواند رنگ آمیزی و مصالح سقف را نمایان
تر سازد و در ادراک رنگی افراد سهم بیش تری را به خود اختصاص دهد.
۲- تعیین رابطه ی کمّی و کیفی رنگ در عناصر مختلف معماری و شهری.
این مرحله شامل جمع آوری طیف رنگی به کار رفته در هر یک از اجزا و عناصر
تشکیل دهنده ی بناها محیط شهری (نما، در و پنجره، مبلمان شهری و جز این ها)
در گروه بندی آن هاست.
۳-۱- آزمایش و مطالعه ی دقیق محل (این کار معمولاً شامل برداشت نمونه های محلی مصالح و رنگ هاست).
۲-۲- تحلیل و جمع بندی اطلاعات گردآوری شده که شامل پالت رنگ های محیطی و پالت عناصر مصنوع ومعماری منطقه است.
۲-۳- نتیجه ی تحقیق، ارائه ی پیشنهاهایی برای پالت رنگی هر ناحیه است (که
می تواند شامل دو بخش رنگ های هماهنگ و دارای هارمونی، و رنگ های متضاد
باشد که در تعیین رنگ آمیزی پروژه ها و طرح های آینده ی محل نیز مورد
استفاده قرار می گیرد).
۳- مرحله ی پایانی ارائه ی جدول طیف رنگی است
که وفادارانه کیفیت های دقیق رنگی هر محل را معرفی می کند؛ و با استفاده از
آن ها در عناصر سازنده ی فضای شهری می توان به ترکیبات مختلف دست یافت
(پورتر و میکلیدس، ۱۹۷۶، صص ۷۴-۷۳).
هر نقشه ی رنگی شامل دو سیستم از پرده های رنگی است، که دو پالت رنگی اصلی محصول نهایی این کار است.
یکم: سیستم اولیه که رنگ های هارمونیک برای لکه های بزرگ و سطوح معماری بزرگ ارائه می کند.
دوم: سیستم گسترده تر که طیف وسیع تری از نمونه های طبیعی و معماری را در
بر می گیرد، مانند گل ها یا عناصر متحرک که به عنوان عناصر ثانوی در محیط
شهری و بناها مورد استفاده قرار می گیرد.
کار دیگر لانکو، تداوم پالت
دوم به گونه ای است که رنگ های کنتراست و متضادِ بر گرفته از پالتِ نخست را
نیز معرفی می کند؛ یعنی رنگ هایی که در چرخه ی رنگ در مقابل هم قرار می
گیرند، اما از نظر بصری در پرده های رنگی یکسانی قرار دارند. زمانی که این
رنگ ها در کنار هم قرار می گیرند، هر یک تأثیر رنگ دیگر را تشدید می کند.
لانکو از همین روش برای تهیه ی الگوی رنگی شهرهای کشور فرانسه و توکیو در
ژاپن استفاده کرد. در مورد توکیو او شهر را به چهار بخش تقسیم کرد:
۱- بافت سنتی شهر قدیمی؛ ۲- بافت مدرن بخش های جدید شهر؛ ۳- بافت میانی یا معماری دوران گذار؛ ۴- بافت صنعتی.
در ادامه، دو نمونه ی دیگر از تحقیقات که برای ارائه ی نقشه ی رنگی دو شهر
در نروژ («اسلو» و «ر یزور») و دو شهر نیز در انگلستان («هارلو» و «لندن») انجام گرفته اند، برای ملموس تر شدن موضوع ارائه می شود.
تجربه ی نروژ
در
سال ۱۹۹۰ م . تام پورتر و همکاران به دعوت مدرسه ی معماری اسلو و انستیتوی
«هنر فضا»، کار خود را رای برداشت پالت رنگی اسلو آغاز کردند. گروهی متشکل
از متخصصان مختلف شامل معماران، طراحان شهر، هنرمندان، صنعتگران، و
مهندسان گرد هم آمدند. هدف کار تهیه ی نقشه ی رنگی شهر و در دسترس عموم
قرار دادن آن عنوان شد تا طراحان محیطی و صاحبان صنایع بتوانند از آن
استفاده کند و آن را برای بهبود پالت رنگی محیط به کار گیرند.
پیش از
آن در سال ۱۹۲۹ قوانین و ضوابطی برای استفاده از رنگ در شهر وضع شده بود.
اسلو هم مانند بسیاری نواحی دیگر دارای سابقه ی استفاده از مصالح بومی و
محلی با رنگ آمیزی خاص خود است. اما این سنت رنگی تنها در نواحی ای که با
ضوابط قاطع و کنترل شده ی شهری حفظ شده بودند، قابل شناسایی بود.
نکته ی
جالب این بود که درجایی که بیش از نیمی از سال با برف پوشیده شده است،
مقابله با تأثیر بی رنگ کننده ی برف و استفاده از رنگ مایه های تند اهمیت
زیادی دارد. پس از سال ۱۹۲۹ و تعیین ضوابط رنگی، اسلو به یکی از رنگین ترین
پایتخت های اروپای شمالی تبدیل شده بود.
پورتر و همکاران قصد داشتند
تا کار هدایت رنگ در شهر را به صورت سیستماتیک تری نیز دنبال کنند. روش
تحیل پورتر برای برداشت نقشه ی رنگی شهر همان روش لانکو در دهه ی ۱۹۷۰ بوده
است. گروه اسلو اطلس رنگی تهیه شده ی اسکاندیناوی – موسوم به (Natural
Colour System) NCS را به کار گرفتند و طیف هر رنگ را در محخیط استخراج و
بررسی کردند.
پس از این بررسی، شهر اسلو به ۵ ناحیه ی شهری تقسیم شد:
مسکونی، صنعتی، تاریخی، تجاری و مرکز فرهنگی. خیابان ها یا بناهای خاص برای
معرفی این نواحی انتخاب شدند و هر یک به روش لانکو مورد تجزیه و تحلیل
قرار گرفتند. با برداشت سقف، پوشش گیاهی، مبلمان شهری و خودروهای حمل و نقل
عمومی در کنار خصوصیات نماها و احجام و کف سازی اصلی آن محل، پانل رنگی آن
بخش کامل شد.
دو پانل دیگر نیز، یکی برای رنگ های تاریخی اسلو و دیگری
طرح رنگی اجرا شده از سال ۱۹۲۹، تهیه شد. در مرحله ی بعد با اعلام عمومی
پروژه ی مذکور در تلویزیون و مطبوعات، امکان اطلاع و مشارکت عموم درباره ی
این امر فراهم آمد و کار با نظرخواهی و درخواست مشارکت عمومی به پایان
رسید.
هدف اصلی این کار «استفاده از رنگ برای خلق حس مکان» اعلام شد.
این پروژه در سال بعد جایزه ی طراحی «گردهمایی معماری» را به خود اختصاص
داد و مدارک پروژه برای نمایش به موزه ی ملی منتقل شد. در پی این کار،
ناحیه ی ریزور در جنوب نروژ نیز در سال ۱۹۹۵ به همین روش مورد مطالعه قرار
گرفت.
این شهر بر خلاف اسلو شهری ساحلی با بناهای سفید است که با دریای
آبی به صورت U شکل در تماس است. در قرن هجدهم میلادی به علت آتش سوزی های
مکرر چندین بار ساختمان های این بندرگاه کاملاً از میان رفت. از آن پس به
تدریج شهر چهره ی سفید رنگی به خود گرفت. رنگ سفید بناها چنان بر حال و
هوای شهر غلبه یافت که به شناسنامه ی این شهر ساحلی و گردشی بدل گردید.
پس از تهیه ی پالت های رنگی تمامی مردم، معماران و هنرمندان به دلیل جنجال
روزنامه ها درباره ی این پروژه در یک سینمای محلی گرد آمدند و به بحث
درباره ی سرنوشت رنگی شهر خود پرداختند. نگرانی مردم از تلاش طراحان برای
بازگرداندن حال و هوای رنگی شهر به قبل از آتش سوزی های قرن هجدهم بود.
اصرار مردم به حفظ سفیدی نمادین شهر، چه برای ساکنان و چه برای گردشگران
بود. گروه در نهایت سه پالت رنگی ارائه داد که شامل پالت تاریخی، پالت
موجود و پالت پیشنهادی برای آینده بود.
اما تجربه ی ریزور نشان داد که
سلیقه ی مردم در طول زمان تغییر می کند و هر چند پالت تاریخی ریزور در قرن
هجدهم با زمان حال آن متفاوت است، تمایل اکثر مردم به حفظ پالت کنونی است.
به قول پائولو پورتوگزی، معماری ایتالیایی، این تغییر رنگی نشانه ی رشد و
تغییر فرهنگی است و باید دقت کرد که ارائه ی ضوابط خشک و اصرار بی مورد بر
سابقه ی رنگی تاریخی در مواردی می تواند جلوی این تحول فرهنگی را بگیرد.
به طور کلی گذشته از نحوه ی انجام پروژه و برخورد با مساله ی رنگ شهر، جلب
مشارکت مردمی و تأثیر آرای عمومی در محصول پروژه، بسیار در خور تامل است.
تجربه ی انگلستان (لندن و هارلو)
تهیه ی پالت رنگی شهر لندن به وسیله ی شرکت راجرز اوانز، منجر به ارائه ی طراحی موفقیت آمیز برای مبلمان شهری خیابان آکسفوردِ «وست مینستر» شد.
پروژه ی رنگی این خیابان،که اغلب از آن با عنوان «زیباترین خیابان اروپا»
یاد می شود، در سال ۱۹۹۶ آغاز شد. این خیابان دارای دو سیستم اولیه و
ثانویه رنگی است که در دو پالت نمایش داده شده اند. هدف از اجرای این
پروژه، جلب نظر شورای شهر برای گسترش طرح آن برای سایر بخش های آکسفورد
بود. در این خیابان بیش از ۱۷۰۰ پرده ی رنگی برای تعدادی از رنگ های خاص و
به کار رفته در مصالح، علائم، تابلوها، ایستگاه ها و نظایر این ها شناسایی
شد.
پروژه ی هارلو از سوی دیگر طراحی برای یک مجموعه ی همسایگی و دهکده
ای در مجاورت خیابان «چرچ گیت» بود. از آن جا که قرار بود بخش هایی به این
منطقه اضافه شود، هدف پروژه تعیین دامنه ی رنگی برای نماها، سقف ها،
چارچوب ها، درها و کف سازی در بخش های الحاقی و جدید به شهر بود، تا رنگ
آمیزی آن ها با فرهنگ بومی و کیفیت رنگی محل هماهنگی داشته باشند. پس از
برداشت اولیه ی چهار پالت رنگی برای نماها، درها، سقف و کف تهیه شد و در پی
آن مصالح و رنگ آمیزی پیشنهادی برای منطقه معرفی گردید.
نکته ی مهمی
که نباید از نظر دور داشت، این است که هر چند در تمامی این پروژه ها از روش
لانکو استفاده شد، این کار به معنی متوقف کردن فرآیند تحول رنگی در شهر و
به کار نگرفتن رنگ های جدید نبود، بلکه هدف حفظ تداوم رنگی و حفاظت محیط در
برابر آلودگی رنگی ناشی از هجوم انواع محصولات و رنگ های جدید در بازار بود.
در زمانه ای که فناوری های جدید چه در صنعت رنگ سازی و چه در صنعت تولید
مصالح ساختمانی با سرعت حیرت آوری رو به پیشرفت است و هر روز محصولات جدید
با کیفیت های بالا و امکانات جدید ارائه می گردند، در زمانی که به دلیل رشد
و توسعه ی ارتباطات، مبادلات فرهنگی افزایش یافته و سلیقه و فرهنگ مردم
لحظه به لحظه در حال رشد و تغییر است، در زمانی که به دلیل رشد جمعیت و
مهاجرت و عوامل متعدد دیگر شهرها به سرعت در حال رشد و گسترش اند و هر روز
بخش هایی به آن ها اضافه می شود، وجود برنامه ای منسجم و فکر شده که بتواند
روند این تحولات را کنترل کند و مانع از اغتشاش و بی هویتی فضاهای شهری
شود، و در عین حال تحولات فکری و فرهنگی را به صورتی پیوسته و حساب شده در
شهر و معماری آن کنترل کند، و برنامه ای که توسعه های جدید را با بخش های
قدیمی تر و موجود در شهر هماهنگ سازد، برای هر شهر و منطقه ضروری است. در
این میان رنگ ابزاری است برای حفظ «هویت» و «حس مکان» در هر شهر و فضای
شهری (پورتر، ۱۹۹۷، صص ۳۱-۲۳).
پی نوشت:
۱- بر گرفته از نشریه ی «شهرداری ها»، سال چهارم، شماره ی ۳۹، صص ۱۹-۱۴٫
۲- دانشجوی کارشناسی ارشد، رشته ی طراحی شهری.
منبع: دانش نما شماره پیاپی ۱۸۰-۱۷۹